برای یوسف شدن باید قید زلیخاها را زد !
عزیز خدا شدن بها دارد …
هوا چقدر خوب و دونفره ست !
من هستم و خدا …
چشم بگردان و ببین زین هستی
چه میماند برایت جز خدا ، یاد خدا ، ذکر خدا …
ﺧﺪﺍﯾﺎ ؛ ﮔﻔﺘﻢ ﺩﺳﺖ ﺧﺎﻟﯽ ﺯﺷﺖ ﺍﺳﺖ ﻣﻬﻤﺎﻧﯽ ﺭﻓﺘﻦ
ﺩﺳﺖ ﭘﺮ آمده ام …
ﺩﺳﺘﯽ پر ﺍﺯ ﮔﻨﺎﻩ ، ﭼﺸﻤﯽ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﻣﯿﺪ !
از بار گنه شد تن مسکینم پست
یا رب چه شود اگر مرا گیری دست ؟
گر در عملم آنچه تو را شاید نیست
اندر کرمت آنچه مرا باید هست
گفتم خدایا همنشینم باش …
گفت من مونس کسانی هستم که مرا یاد کنند
گفتم چه آسان به دست می آیی ؟؟!!
گفت پس آسان از دستم نده !
این روزها منم و منم و من و خدا و شادم به وسعت دنیا …!
دنیا جای دل بستن نیست ، اگر دل بستی گویی که بالهایت را بسته ای تا پرواز نکنی و اگر پرواز نکنی اوج نخواهی گرفت و تو برای اوج گرفتن آمده ای و زندگی میکنی …
یادت می آید آن عهدی که با معبودت بستی که نیست جز تو خدایی و نهایت عشق تویی ؟؟؟
حال چه شده که در دلم ناخدایی فرمان میدهد که لنگر را بینداز اینجا کنار ساحل دنیا ؟
پشت دنیا شهریست ، عزم رفتن باید کرد …
هو العشق
همیشه رهسپرم سوی جاده خورشید
منم مسافر پای پیاده خورشید
چه فرق میکند از پشت ابر هم باشد
به طالبش برسد استفاده خورشید
منم که کاسه به دستم منم که تاریکم
دو جرعه نور دهیدم ز باده خورشید
اگر چه دورم از آقای خود ولی از او
جدا نگشتنیام چون بُراده خورشید
چنین نوشته خدا درشناسنامه دل
منم غلام مه و بنده زاده خورشید
سلام میدهم از عمق این دلِ تاریک
به آخرین پسر خانواده خورشید
(محسن عرب خالقی)
ستارگانی برای هدایت خلق…
آنان که دستهاشان بوی سخاوت و مردانگی می دهد
از پیشانی شان نور وقار و بندگی می تابد
کلامشان عطر صداقت را در فضا پراکنده ساخته
و استواری گامهاشان ایستادگی در راه حق و حقیقت را می آموزد…
ولادت با سعادت امام حسین(علیه السلام)، امام سجاد(علیه السلام) و حضرت ابالفضل (علیه السلام) را محضر حضرت بقیة الله الاعظم (عجل الله فرجه الشریف) و نایب برحقشان امام خامنه ای عزیز (حفظه الله) و همه شیفتگان ایشان تبریک میگوییم
هو المحبوب
یا ایها العزیز، دلم مبتلایتان دارد دوباره این دل تنگم هوایتان
از حال ما اگر که بپرسی ملال نیست جز دوری شما و فراق صدایتان
من غصه ام گرفته برای غریبی ات حالا شما بگو کمی از غصه هایتان
یک روز زیر پای شما خاک می شوم من زاده می شوم که بمیرم برایتان
ناقابل است پیشکشم در برابرت چشمم، سرم، دلم، همه آقا فدایتان!
با این همه که رنج کشیدی بخاطرم کُشتی مرا دوباره به اشک و دعایتان…
و حالا علی است و شب و تنهایی…
و ناله های معصومانه و آهسته فرزندانی که آستین به دهان گرفته و با چشمانی اشکبار و بغضی دردناک، ناباورانه پیکر بی جان مادر را نظاره می کنند…
حالا دیگر خیل ملائک هم برای تسلای دل حیدر کرار آمده اند…
اما…
از امشب احوال افلاک همین را بدان که
دربارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است…
آه که این روزها چقدر دلم برایت تنگ می شود مادر…