« محتاج تو ام... | الهی ارنی الاشیاء کما هی... » |
آری ، میترسیدم…!
علت خیلی از نافرمانی هایم این بود خدای من!
میترسیدم از این که دید آدم های اطرافم به من عوض شود و دیگر دوستم نداشته باشند
میترسیدم از سرد شدن نگاه و لبخندشان
میترسیدم دیگر تحویلم نگیرند!
میترسیدم از تنها شدن بدون آن ها در این عالم…!
اما تو دیدی اینجوری نمیشود آدم بار بیایم!
و تو دوست داشتی که «آدم» بار بیایم!
برای همین آستین بالا زدی و برای من کلاس عملی گذاشتی…
یکی یکی مدعیان رفاقت و محبت و فدایت و… را از من گرفتی، خیلی جاها دستشان را برای من رو کردی!
تا عملاً بیاموزم تکیه بر دنیا و ما فیها، تکیه بر فناست!
و زندگی برای مردم، زندگی روی هوا و پر اضطراب است…
وقتی فرمایش امام عزیزم، سیدالساجدین (روحی فداه) را دیدم که فرمودند : اگر همه عالمیان بمیرند ولی قرآن با من باشد، وحشت نخواهم کرد. فهمیدم انس حقیقی باید به چه باشد…
حالا میفهمم «الا انّ اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» یعنی چه…
چه خوب به من آموختی که آنچه شایسته ترسیدن است، فقط غضب و قهر توست و اندیشه یک لحظه ناراحتی تویی که برتر از همه عالم وجود رحمتت را گسترانیده ای…!
و هر کس به اندازه ای که از ولایت تو خارج باشد، ترس و لرزش از غیر تو بیشتر است!
معبود بی نظیرم؛ یاری ام ده تا ترس هایم فقط برای تو باشد…
فرم در حال بارگذاری ...