« اندکی صبر ... | به هوای حرم کرب و بلا محتاجم... » |
مولای مهربانم…
چقدر دوست داشتم آن لحظاتی که نفسهای دنیا به نفسهایتان معطر بود زنده باشم
و لذت زنده بودن را به برکت وجود پُر مهر شما دریابم
ولی افسوس که …
مولا جان با حسرت چشیدن لذت بودنت هر طور بود کنار آمدم ولی ای کاش هیچوقت نمی فهمیدم تبار شیطان چگونه وجود نازنینت را خبیثانه…!
آقای من…
میدانم که مرا میبینی و حرفهایم را بهتر از هر شنونده ای میشنوی…
من به همین حس هم قانعم!
حس حضورت را از من مگیر، مگذار این زخم بیش از این نمک بخورد..!
زخمی دیرینه از داغ هجران تو، از داغ غم تو…
عجّل الله فی فرج منتقم ثارکم
فرم در حال بارگذاری ...