« مبارک | استادِ گرانفروش! » |
معبود بی نظیرم سلام
نمیدونم چطوری ازت تشکر کنم …
بازم توی اوج خرابکاریا و ضایع کردنای من… یه نعمت بزرگ دیگه فرستادی کمکم…
مثل آب روی آتیش …
اصلا ماه رمضون یه حاااال دیگه ست!
انگاری آدم هرچی میخواد بد باشه دلش نمیاد…!
حتی اونایی هم که خیلی وقتا مغلطه و سفسطه میبافتن و عربده کشی میکردن سرِ راه بنده های تو… ماه رمضونی آروم تر میشن انگار!
آدم رحمت تو رو با ذره ذره ی وجودش حس میکنه توی این ماه…
مثل حالی که حرم امام رضا (علیه السلام) داره!
مثل اون وقتیه که یه بچه بعد از کلی خرابکاری، طلبکارانه زااار میزنه و دست و پا به زمین میکوبه!
ولی مادر فقط نگران از آسیب دیدن حنجره و دست و پای بچه ش… میره و محکم بغلش میکنه… بدون هیچ حرفی!
بچه ناباورانه مادرو نگاه میکنه، اینجوری که مادر بغلش کرده دیگه نمیتونه دست و پا بزنه! ولی دیگه صدای جیغ و گریه هاش قطع میشه! چون قدرت عشق مادر، چنان گرمایی به وجودش داده که دیگه نایِ طغیانگری کردن نداره…
معشوقِ بی نظیرم!
منو از آغوش پر مهرت جدا نکن…
بذار وجودم به گرمای محبتت گرم بمونه…
دوست دارم آخرین نفس های زندگی مو توی آغوش پر محبت تو باشم و برای تو بمیرم…
ای عامل تپش های قلب من
و ای حرکت دهنده ی نفس نفس من…
فرم در حال بارگذاری ...