« عزیزٌ عَلَیَّ (سخت است بر من) ... | این کلمات را باید با آب طلا نوشت!!! » |
و حالا علی است و شب و تنهایی…
و ناله های معصومانه و آهسته فرزندانی که آستین به دهان گرفته و با چشمانی اشکبار و بغضی دردناک، ناباورانه پیکر بی جان مادر را نظاره می کنند…
حالا دیگر خیل ملائک هم برای تسلای دل حیدر کرار آمده اند…
اما…
از امشب احوال افلاک همین را بدان که
دربارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است…
آه که این روزها چقدر دلم برایت تنگ می شود مادر…
فرم در حال بارگذاری ...